فتح و اعطای فدک به فاطمه
«فدک» سرزميني آباد در سراشيبي خيبر با چشمهاي پر آب و منطقهي وسيع کشاورزي و قلعهاي مهم بود و نخلستانهايش از خيبر بيشتر بود. ساکنان آن عدهاي از يهود بودند که با اهل خيبر در ارتباط بودند و رئيس آنان در روز فتح آنجا مردي بنام يوشع بن نون بود. نام اين سرزمين هم به اسم «فدک بن هام» اول کسي است که در آنجا سکونت يافته است. [1] اين باغها در شمال مدينه واقع شده بود و هم اکنون نيز باقي است و فاصلهي آن تا مدينه حدود 100 کيلومتر است.
1- معجم البلدان ج 4 ص 238
فتح فدک بدست پيامبر و اميرالمؤمنين
بحار الانوار: ج 21 ص 22 ج 29 ص 110، 114، 348. تهذيب الاحکام: ج 1 ص 424.الخرائج: ج 1 ص 113.
پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله جبرئيل نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در اين فرمان تصريح شده بود که اين اقدام ميبايست توسط شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليهالسلام انجام شود، و مسلمانان در آن شرکت نکنند.
آن دو بزرگوار، اسلحهي لازم را برداشتند و اسبهاي خود را آماده کردند و در تاريکي شب از لشکر جدا شدند و از خيبر حرکت کردند تا به سرزمين فدک رسيدند و کنار قلعهي آن آمدند.
فتح يک قلعه توسط دو نفر کاري بود استثنايي و ميبايست حساب شده انجام شود، و پشتيباني خداوند که هميشه بدرقهي راه پيامبر صلي الله عليه و آله بود مسير ماجرا را به سوي پيروزي پيش ميبرد.
مردم فدک که پيگير اخبار فتح خيبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعهي عظيم را دريافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهاي آن را محکم بسته بودند و شبي سراسر اضطراب را ميگذراندند.
در چنين شرايطي که بر داخل قلعه حکمفرما بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليهالسلام به پاي قلعه رسيدند و بصورت عادي هيچ راهي براي نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوي ديگر نبايد افراد داخل قلعه وجود کسي را بيرون قلعه احساس ميکردند. تصميم بر آن شد که مخفيانه از ديوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صداي بلند اذان بگويند. در اين صورت اهل قلعه خود را در محاصره ديده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصميم بر فرار ميگيرند و براحتي ميتوان اقدامي بزرگ را به انجام رساند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام بر کتف پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزهي الهي اميرالمؤمنين عليهالسلام از ديوار قلعهي فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز ديوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صداي تکبير بلند نمود.
مردم قلعهي فدک که گمان ميکردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو بسوي درب قلعه نهادند و آنرا باز کردند و از آن خارج شدند تا در زمينهاي بيرون قلعه پراکنده شوند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام از ديوار قلعه پايين آمد و با پيامبر صلي الله عليه و آله که بيرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگير شدند و هيجده نفر از بزرگان آنان بدست اميرالمؤمنين عليهالسلام به قتل رسيدند و در نتيجه بقيه تسليم شدند.
پيامبر صلي الله عليه و آله خود و فرزندان آنان را اسير نمود و غنائم را همراه آنان به مدينه آورد.
فدک، ملک شخصي پيامبر
يهوديان فدک از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت اين پيشنهاد را قبول کرد و اميرالمؤمنين عليهالسلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر اين شد که «هر کس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگيرند و هر کس بر دين خود باقي بماند همهي اموالش را بگيرند».
اين قرارداد بين پيامبر صلي الله عليه و آله و يهود فدک به امضاء درآمد و به دست آنان داده شد تا بعنوان هميشهي تاريخ بدان عمل شود.
اين دربارهي جان و اموال شخصي آنان بود، و سرزمين فدک بعنوان ملک شخصي پيامبر صلي الله عليه و آله درآمد و قرار شد ساليانه يکصد و بيست هزار دينار (سکهي) طلا بعنوان درآمد فدک ارسال نمايند.
ملک شخصي پيامبر صلي الله عليه و آله شدن فدک بر اساس حکم صريح قرآن است، زيرا اين سرزمين بدون لشکرکشي مسلمانان و بدون کوچکترين دخالت آنان فتح شد. خداوند در قرآن ميفرمايد: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُري فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي... فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِکابٍ، وَلکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ...» [1] طبق اين آيهي صريح قرآن سرزمينهايي که بدون لشکرکشي مسلمانان فتح شود، حتي اگر اهل آنجا خودشان بعنوان تسليم نزد پيامبر صلي الله عليه و آله بيايند، اين مناطق و غنائم و اسراي آن ملک
خاص حضرت است، و مسلمانان هيچ حقي در آن نخواهند داشت و حضرت بعنوان اموال شخصي خود هر تصميمي بخواهد ميتواند دربارهي آنها بگيرد.
لذا سرزمين فدک بصورت يکپارچه از آن پيامبر صلي الله عليه و آله شد که ميبايست مردم فدک در آن کار ميکردند و درآمد آن را به حضرت تسليم مينمودند و فقط اجرت دريافت ميکردند.
1- سوره حشر آیه 1
اعطاي فدک به فاطمه به دستور خداوند و بدست پيامبر
بحار الانوار: ج 21 ص 22، 25، ج 19 ص 105، 110، 115، 118، 121، 195.
پس از فتح فدک، آيهي «وَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ» نازل شد، يعني «حق خويشان را به آنان بده». پيامبر صلي الله عليه و آله از جبرئيل پرسيد: منظور چه کساني هستند و اين حق کدام است؟ جبرئيل از طرف خداوند عرضه داشت: «فدک را به فاطمه عطا کن».
پيامبر صلي الله عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام را فراخواند و فرمود: خداوند فدک را براي پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آنجا را فتح نکردهاند مخصوص من است و تعلقي به مسلمانان ندارد و هر تصميمي بخواهم دربارهي آن ميگيرم. دستور خداوند نيز بر عطاي آن به تو نازل شده است. از سوي ديگر مهريه مادرت خديجه بر عهدهي پدرت مانده است، و پدرت در قبال مهريه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا ميکند. آنرا براي خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش.
حضرت زهرا عليهاالسلام عرض کرد: تا شما زنده هستيد من نميخواهم تصرفي در آن داشته باشم. شما بر جان و مال من صاحب اختيار هستيد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: ترس آن دارم که نااهلان، تصرف نکردن تو در زمان حياتم را بهانهاي قرار دهند و بعد از من آنرا از تو منع کنند. عرض کرد: آنگونه که صلاح ميدانيد عمل کنيد.
سند و شاهد بر ملکيت فدک
پيامبر صلي الله عليه و آله ورقهاي خواست و اميرالمؤمنين عليهالسلام را فراخواند و فرمود: «سند فدک را بعنوان بخشوده و اعطايي پيامبر بنويس و ثبت کن». اميرالمؤمنين عليهالسلام آنرا نوشت، و خود حضرت با امايمن بر آن شهادت دادند. پيامبر صلي الله عليه و آله در آنجا فرمود: «امايمن زني از اهل بهشت است». حضرت زهرا عليهاالسلام اين نوشته را تحويل گرفت، و هنگام غصب فدک آنرا عيناً نزد ابوبکر آورد و بعنوان مدرک ارائه فرمود. [1] .
سپس پيامبر صلي الله عليه و آله مردم را در منزل حضرت زهرا عليهاالسلام جمع نمودند و به آنان خبر دادند که فدک از آن فاطمه عليهاالسلام است، و در همانجا از درآمد آن بعنوان اعطايي فاطمه عليهاالسلام بين مردم تقسيم کردند، و بدين صورت تصرف مالکانهي فاطمه عليهاالسلام در فدک را به آنان نشان دادند.
1- بحار الانوارج 21 ص 23
فقرا مصرف کنندگان درآمد فدک
حضرت زهرا عليهاالسلام در سرزمين فدک نمايندهاي قرار داد و کارمنداني را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود ساليانه را خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام تقديم مينمود.
درآمد فدک را ساليانه از هفتاد هزار سکهي طلا تا صد و بيست هزار سکه نوشتهاند. [1] هر ساله حضرت به اندازهي قوت خود برميداشت و بقيه را بين فقرا تقسيم ميکرد و تا هنگام رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله اين شيوه ادامه داشت [2] ، و چشمان بسياري از نيازمندان منتظر سر رسيدن درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه عليهاالسلام زندگي خود را ساماني بخشند.
ده روز پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله [3] مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نمايندهي حضرت زهرا عليهاالسلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را بطور کامل براي مخارج حکومت غاصبانهي خود صرف کردند، و کوچکترين توجهي به سابقهي مفصل امر الهي و عمل پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد فدک و سندي که تنظيم شده بود و شاهداني که گواهي دادند و آنچه پيامبر صلي الله عليه و آله در حضور مردم فرموده بود نکردند.
اين تصويري بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست يهوديان، و انتقال آن به پيامبر صلي الله عليه و آله و اعطاي فدک توسط آنحضرت به فاطمه عليهاالسلام و آنچه طي چهار سال مالکيت و تصرف حضرت زهرا عليهاالسلام بعنوان دوران شيرين فدک طي شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرا رسيد و شيريني گذشته را به کام فاطمه عليهاالسلام و شيعيانش تلخ کردند.
1-بحارالانوار ج 29 ص 118
2- بحارالانوار ج 29 ص 123
3- سرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 16 ص 263
آماري از اقدامات برنامهريزي شدهي غاصبين
با توجه به اين نکته، غاصبين مراحل زير را براي غصب فدک طي کردند تا اين حکم باطل خود را تثبيت کنند:
1. براي بدست آوردن زمينهي کار نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و دربارهي آن از حضرت سؤال کردند.
2. حديثي جعل کردند تا دستاويزي براي کار خود داشته باشند.
3. عايشه و حفصه دو دختر خود را بعنوان شاهد آماده کردند.
4. در چند مرحلهي ساختگي نشان دادند که متمايل به بازپس دادن فدک هستند ولي باز عقبنشيني کردند، و رسماً سند دست نوشتهي خود را پاره کردند.
5. پس از نامهي تهديدآميز اميرالمؤمنين عليهالسلام به مشورت نشستند و تصميمات جديدي گرفتند و مردم را تهديد کردند.
6. پس از احتجاج اميرالمؤمنين عليهالسلام در مسجد تصميم بر قتل آنحضرت گرفتند و تا مرحلهي اجراي آن هم پيش رفتند.
7. پس از خنثي شدن توطئهي قتل، ابوبکر سخنان تهديدآميزي نسبت به مردم، و گفتههاي اهانتآميزي نسبت به اميرالمؤمنين عليهالسلام بر زبان راند، و در خاتمه با دادن سهميه از بيتالمال مردم را به سوي خود جلب کرد.
8. نيرنگ ديگر آن بود که بعنوان رضايت طلبي نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند ولي پشيمان بازگشتند.
9. آخرين نقشهي آنان شرکت در تشييع جنازهي فاطمه عليهاالسلام و خواندن نماز بر بدن آنحضرت بود، که با پيشبيني حضرت زهرا عليهاالسلام در اخفاء دفن و قبرش نقشه بکلي خنثي شد.
اين مراحل نُهگانه نشانگر اسرار ديگري از غصب فدک و گوشههايي از اين مقاصد شوم است. در اين بخش به بيان مفصل آنها ميپردازيم.
سؤال غاصبين از اميرالمؤمنين قبل از غصب فدک
مجمع الزوائد: ج 9 ص 39.
ابوبکر و عمر قبل از اقدام به غصب فدک، براي آنکه کيفيت برخورد خود را تنظيم کنند، ضمن سنجش زمينهي اجتماعي آن نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و گفتند: دربارهي آنچه از پيامبر باقي مانده چه ميگويي؟ فرمود: ما به پيامبر سزاوارتريم. گفتند: حتي آنچه در خيبر است؟ فرمود: بلي، حتي آنچه در خيبر است. گفتند: حتي آنچه در فدک است؟ فرمود: آري، حتي آنچه در فدک است.
با شنيدن اين سخنان برآشفتند و گفتند: بخدا قسم چنين کاري نخواهد شد مگر آنکه گردنهاي ما با ارّه قطع شود!!
و با اين گفته تصميم جدي خود بر غصب فدک را صراحتاً اعلام داشتند.
جعل حديث براي غصب فدک
يکي از پيشبينيهاي ابوبکر و عمر دربارهي فدک، آماده ساختن مدرکي جعلي براي هدف شومشان بود. براي اين منظور از مطرح کردن جنبههاي معنوي استفاده کردند که انبيا عليهمالسلام درهم و ديناري باقي نميگذارند و فقط علم و حکمت از خود به يادگار ميگذارند، و نتيجه گرفتند که هر چيزي از اموال دنيا از پيامبر باقي بماند قابل تملک نيست و صدقه است. اين حديث جعلي بصورت جملهي «نحن معاشر الانبياء لانورث...» مطرح شد و ظاهر فريبندهاي داشت.
عايشه و حفصه شاهدان حديث جعلي
کتاب سليم: ج 2 ص 694. بحار الانوار: ج 29 ص 134، 156، 190.
غاصبين محکم کاري لازم براي راهي که در نظر داشتند پيش بيني کرده بودند. پيداست که جعل حديث به فاصلهي چند روز از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله جرم نابخشودني است و تثبيت آن نيز کار آساني نيست.
در جايي که اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله حضور داشتند و زمان زيادي هم نگذشته بود که فراموش کرده باشند نسبت دادن چنين دروغ بزرگي به ساحت قدس نبوي احتياج به زمينه سازي داشت.
بهمين جهت کسي جز مجموعهي داخلي خود پيدا نکردند و شاهد ماجرا را عايشه و حفصه بعنوان دو همسر پيامبر صلي الله عليه و آله در نظر گرفتند که اگر کسي منکر شد ادعا کنند بخاطر ارتباط بيشتر با آنحضرت، مطلب را در جايي شنيدهاند که ديگران نبودهاند!
نکتهي جالبي که جلب توجه ميکند آنست که در اينجا کسي نگفت: شهادت اين دو زن جلب نفع براي خانواده خودشان است در حاليکه اين مطلب را در شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام براي فدک حضرت زهرا عليهاالسلام صريحاً گفتند.
یک عرب بياباني بعنوان شاهد
مشکلي که هنوز باقي بود شهادت دادن دو زن بود که بجاي يک مرد حساب ميشد و ارزش آن هنگامي بود که يک مرد ديگر نيز به آن شهادت دهد. هيچکس حاضر به چنين شهادتي و نسبت دروغي به پيامبر صلي الله عليه و آله نشد.
لذا يک عرب بياباني از قبيلهي بني نصر را پيدا کردند که از نظر اجتماعي چنان بيارزش بود که معروف بود هر گاه بول بر او عارض ميشد بدون در نظر گرفتن جايي مناسب به همان حال بر پاي خود بول ميکرد و جالبتر اينکه گاهي با بول خود تطهير ميکرد!! از طرف ديگر سابقهي اين شخص که نامش مالک بن اوس بن حدثان بود با پيامبر صلي الله عليه و آله مشخص نبود تا بتواند مطلبي را به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت دهد.
به اين عرب بياباني هم- با مشکلات زياد- اين حديث جعلي را ياد دادند و برايش تکرار کردند تا بتواند نزد مردم شهادت دهد و تعداد شاهدان را تکميل کند. بسيار جالب است که در کتب تاريخ تصريح شده که با حضور آن همه اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله احدي جز آن اعرابي و اين دو زن پيدا نشد به مطلب مورد نظرشان شهادت دهد.
نوشتن و پاره کردن سند براي فدک
بحار الانوار: ج 29 ص 157، 192، ج 48 ص 157. نوائب الدهور: ج 3 ص 148.
محکوميت اجتماعي ماجراي غصب فدک به ضميمهي اقداماتي که توسط اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام انجام گرفت بصورتي بود که غاصبين را وادار کرد تاحدي گفتههاي خود را پس بگيرند. تا آنجا که چند بار تا مرز نوشتن سندي بعنوان باز پس دادن فدک به حضرت فاطمه عليهاالسلام پيش رفتند.
اگر چه در برخورد اول، عمر سند فدک را که توسط پيامبر صلي الله عليه و آله نوشته شده بود پاره کرد و علامت سؤال بزرگي در آغاز ماجراي غصب فدک بر جاي گذاشت.
نقشهي جديد براي سند فدک
از آنجا که آنان هرگز حاضر به بازگرداندن فدک نبودند و نميخواستند به محکوميت خود در پيشگاه مردم اقرار کنند، و از جهتي استدلالهاي دندان شکن حضرت زهرا عليهاالسلام کار را به مراحل حساسي منتهي کرده بود، لذا نقشهي جديدي براي حل اين مشکل طرح کردند.
توطئه چنين بود که ابوبکر مدرکي بنويسد و به حضرت زهرا عليهاالسلام تحويل دهد تا نشان دهند که خواستهي آنحضرت را به انجام رساندند، ولي عمر در راه سند را از حضرت بگيرد و پاره کند تا عملاً نتيجه خنثي شود. اين صورت توطئه بود که در قالب يک فاجعه به اجرا درآمد که در اينجا بطور بسيار مختصر آن را ذکر ميکنيم:
آنگاه که حضرت زهرا عليهاالسلام از راههاي مختلف ابوبکر را محکوم کرد، او نوشتهاي بعنوان بازگرداندن فدک براي حضرت نوشت و بدست آنحضرت داد تا عملاً اجرا شود. فاطمه زهرا عليهاالسلام آنرا برداشت و از نزد ابوبکر بيرون آمد.
از بين بردن سند در سايهي جنايت
عمر در راه حضرت را ديد و گفت: اي دختر محمد! اين نوشتهي همراه تو چيست؟! فرمود: نوشتهاي است که ابوبکر بعنوان باز پس دادن فدک نوشته است. گفت: آنرا به من بده! حضرت ابا کرد و آنرا نداد.
در اينجا عمر که ديد از راه عادي نميتواند آنرا از حضرت بگيرد جسارتي کرد که صفحهي تاريخ را سياه کرد و سوز جانکاه آن براي هميشه دل محبان فاطمه عليهاالسلام را سوزانده ميسوزاند. او با قساوت تمام در ميان کوچه و رهگذر مردم به دختر پيامبر صلي الله عليه و آله اهانتي عظيم کرد و با پا به فاطمه عليهاالسلام زد و با اين کار خود صفحهي سياهي در دفتر تاريخ اسلام رقم زد، و به اين اکتفا نکرد و سيلي به صورت مبارک آنحضرت زد بطوري که در اثر آن گوشوارهي حضرت شکست. او با اين اقدام ددمنشانهي خود ننگي بر جاي گذاشت که براي هميشه باعث سرافکندگي در برابر ساير ملل شد.
سپس عمر نوشته را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشتههاي آن را پاک کرد و آنرا پاره نمود و گفت: «اين سرزميني است که پدر تو هم با اسب و لشکر آنجا را فتح نکرده است! بيا کوهها را بر گردن ما بگذار»!
منظرهاي که در ميان کوچه ايجاد شده بود و فاطمهاي که با چادر خاک آلود از زمين برميخاست و حالي که به آنحضرت عارض شده بود بخوبي قابل تصور است و از همه بيشتر بر شخص اميرالمؤمنين عليهالسلام تأثير داشته است.
سوز اميرالمؤمنين در مصائب
اميرالمؤمنين عليهالسلام در خانه منتظر بودند. وقتي حضرت زهرا عليهاالسلام پشت در آمد حضرت به استقبال او رفت و فرمود: اي دختر پيامبر، چرا اينگونه غضبناک هستي؟ حضرت زهرا عليهاالسلام جسارت عمر را بازگو کرد.
اميرالمؤمنين عليهالسلام بعنوان شريک غم و تسلاي حضرت فرمود: «آنچه نسبت به من و پدرت مرتکب شدهاند از اين بالاتر است».
اين فاجعه دلهايي را لرزانده و ميلرزاند که در محبت فاطمه بال و پر ميزنند و قلب خود را در طبق اخلاص به زهرا عليهاالسلام سپردهاند. آيا واقعاً فدک به اين حد براي غاصبين ارزش داشت يا قساوت و شقاوت باطني آنان بود که اينگونه ظهور يافت؟ آيا حفظ حرمت ناموس پيامبر صلي الله عليه و آله اينگونه است؟! باشد تا مهدي زهرا عليهالسلام بيايد و عمق جنايت را آنگونه که بوده بيان فرمايد.
ادامه در صفحه بعد
ارسال توسط قناد
آخرین مطالب
صفحه قبل 1 صفحه بعد